نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

گنج حکمت

آفتابِ جمال حق

  • نویسنده: مولانا
  • اثر: فیه ما فیه

 

پادشاهی به درویشی گفت که مرا آن لحظه که تو را به درگاه حق، تجلّی و قرب باشد، یاد کن.

گفت که: «چون من در آن حضرت رسم و تابِ آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟! امّا چون حق تعالی بنده ای را گُزید و مستغرق خود گردانید، هر که دامن او را بگیرد و از او حاجت طلبد، بی آنک آن بزرگ، حق یاد کند و عرضه دهد، حق، آن را برآرد.»

قلمرو فکری:

پادشاهی به درویشی (در اینجا که کسی از جایگاه معنوی برخوردار است) گفت در زمانی که به عبادت می پردازی و به خدا نزدیک می شوی یادی از ما کن.

درویش گفت: «چون من به بارگاه ایزدی می رسم و نور زیبای خداوند بر من می تابد، من خودم را نیز از یاد می برم؛ چگونه به یاد تو باشم؟! اما هنگامی که خداوند بنده‌ای را انتخاب کرد و غرق خود گردانید، هر کس به او متوسل شود و از او حاجتی بخواهد، بدون آن که بزرگ، به درگاه خدا یاد کند و حاجت را اظهار کند، خداوند آن حاجت و خواسته را برآورده می کند.»

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

درویش

تهیدست و صوفی

تجلی

جلوه گری

قرب

نزدیکی

حضرت

بارگاه

تاب

تابش، فروغ

جمال

زیبایی، منظور خداوند

زد

تابید

چون

چگونه

چون

هنگامی که

گزیدن

انتخاب کردن

مستغرق

غرق شده

عرضه دادن

ارائه دادن

برآوردن

اجابت کردن

مرا از خود یاد نیاید

من خودم را نیز فراموش می کنم

«را» در عبارت «تو را»  ß  «را»ی دارندگی و مالکیت

مرجع «او»  ß  بنده ای که مستغرق حق شده

قلمرو ادبی:

پادشاه، درویش  ß  تضاد

«چون» اول و «چون» دوم  ß  جناس

ز تو چون یاد کنم؟!  ß  پرسش انکاری

دامن کسی را گرفتن  ß  کنایه از متوسل شدن

 


سایر مباحث این فصل